با انگ زدن، بيماران اعصاب و روان را خانه نشين نكنيم
پارسينه: «طرف رواني است… خدا شفايت بده تو كه رواني هستي… يك آدم رواني هر كاري ميكند… حتماً ديوانه بوده كه اين كار را كرده.» چند بار در روز از اين جملات استفاده ميكنيد؟
خانواده » روانشناسي
اصلاً راه دور نرويم وقتي خبر قتل بابك خرمدين را توسط پدر و مادرش شنيديد اول از همه چه گفتيد يا به چه فكر كرديد؟ بجز اين بود كه با خودتان گفتيد حتماً قاتل يك مشكلي داشته يا ديوانه بوده؟ بعد وقتي درگزارشهاي رسمي اعلام شد كه اين پدر و مادر جنون نداشتهاند باز براي خيليها سؤال پيش آمد پس چه دليلي داشته؟ شايد ندانيد اما با اين جملهها كه گاه ناخواسته بر زبان ميآوريم باعث ميشويم گروهي كه واقعاً از بيماريهاي اعصاب و روان رنج ميبرند بيماريشان را پنهان كنند يا اينكه مشكلشان را خيلي بزرگتر از آنچه هست ببينند و بهخاطر همه اين انگها و قضاوتها منزوي و خانه نشين شوند.
بد نيست بدانيد طبق آمارها اتفاقاً كمترين آمار جنايات سازمان يافته و برنامهريزي شده توسط همين معلولان اعصاب و روان گزارش شده، چرا كه يك انسان روان پريش اساساً توانايي طرح نقشه پيچيده و برنامهريزي شده را ندارد. ميگويم معلوليت چون بيماريهاي اعصاب و روان نيز در زمره معلوليتها طبقهبندي ميشوند.سه خرداد ماه روز جهاني اسكيزوفرنيا بود و به مناسبت آن معمولاً تا يك هفته انجمنهاي حامي اين بيماران برايشان برنامههايي برگزار ميكنند تا شايد بتوانند نگاه جامعه را به اين بيماران و ديگر بيماران مزمن اعصاب و روان بيشتر جلب كنند.
شعار هفته امسال آنها «خدمات با كيفيتتر و قابل دسترستر براي همه بيماران اعصاب و روان» است. علي مبتلا به اسكيزوفرني بوده است به قول خودش هنوز هم هست اما با مصرف دارو و قرار گرفتن تحت درمان مثل هر بيمار ديگري توانسته خود را در تعادل نگه دارد.
آنقدر بعد از ابتلا به اين بيماري به دانستن درباره اين رشته علاقهمند شد كه حالا خودش تبديل به يك محقق روانشناسي شده و در حرفهايش بارها به منابع علمي كه خوانده استناد ميكند: «من در حالت سايكوتيك خودم حتي يك بار هم به فكر خشونت و صدمه زدن به هيچ موجودي حتي پشه هم نيفتادم، من در واقعيت حتي سوسك و پشه را هم نميكشم، چه برسد كه بخواهم به انساني لطمه بزنم اما براحتي به ما انگ ميزنند.
يك انسان روان پريش مثل كسي كه اسكيزوفرني دارد طبق منابع جهاني پنج نشانه اصلي دارد؛ افكار وهم آميز، احساس و گفتار وهمآميز و رفتار پراكنده و جامعه گريزي كه همه اينها با دارو قابل كنترل است. بنابراين تقريباً غيرممكن است كه يك آدم روان پريش يا انساني كه پراكندگي افكار دارد بتواند نقشه جنايت بكشد و بعداز قتل سالها آن را مخفي كند.
مثل ماجراي قتلي كه اخيراً سر زبانها افتاد. شايد بد نباشد بدانيد 99 درصد قاتلان قتلهاي زنجيرهاي سايكوپت هستند. سايكوپت عارضه رواني نيست و بهعنوان شرارت نفس شناخته ميشود، مثل كساني كه ساديسم دارند و از انجام شرارت لذت ميبرند و اين كاملاً با روان پريشي متفاوت است. براي همين است كه در همه دنيا اگر قتلي انجام ميشود آن آدم به لحاظ رواني بررسي ميشود و اگر معلوم شود روان پريش است به جاي زندان به بيمارستان منتقل ميشود. كاش مردم بين اينها تفاوت قائل شوند و همين طور انگ نزنند.»
حميد هم مبتلا به يك بيماري مزمن اعصاب و روان است. او ميگويد: «زماني كه پرخاشگري ميكردم يا حالم بد ميشد، پليس خبر ميكردند و به من ميگفتند ديوانه و رواني. پليس هم با خشونت بيشتري با من برخورد ميكرد كاش بين ما بيماران اعصاب و روان و آنهايي كه به دلايل ديگري پرخاشگري ميكنند، فرق بگذارند. بايد براي ما روانشناس و مددكار به صحنه بيايد تا آراممان كند نه پليس.»
حميد وقتي فهميد كه دلايل پرخاشگرياش ابتلا به بيماري دوقطبي است با دارو به تعادل رسيد اما از اينكه هميشه با انگشت نشانش دهند، خسته شده: «ترجيح ميدهم در انزواي خودم بمانم تا اينكه مدام بشنوم كه حميد ايراد دارد يا رواني است و تعادل ندارد. وقتي براي استخدام و پيدا كردن شغل ميروم تا ميفهمند چه بيماري اي دارم فرار ميكنند. فكر ميكنند ما دائم درحال حمله به ديگران هستيم.»
طيبه دهباشي، مدير انجمن اسكيزوفرني و بيماريهاي مزمن اعصاب و روان ميگويد:«آنچه بيشتر معلولان اعصاب و روان را به انزوا ميكشاند، انگ است، انگي كه نه تنها بيمار كه خانواده بيمار راهم زمينگير و از حقوق اجتماعي محروم ميكند. وظيفه اصلي انگ زدايي از اين بيماريها برعهده رسانه ملي، راديو و تلويزيون است. اين رسانهها ميتوانند با معرفي اين بيماريها، چگونگي برخورد با آنها را به عموم جامعه آموزش دهند تا هر خشونتي را با نوعي ديگر از خشونت جواب ندهند. اين بيماريها اغلب از سنين نوجواني شروع ميشود و اگر فردي آموزش ديده باشد بموقع ميتواند بيمارياش را تشخيص دهد و درمان كند تا جلوي افت تواناييهايي را كه بعداً رخ ميدهد بگيرد.»
بهگفته دهباشي استفاده زياد از كلماتي مثل رواني و ديوانه باعث ميشود اين افراد بيماري خود را پنهان كنند يا در جمع حاضر نشوند و در انزواي بيشتري فرو بروند. وي ميگويد: «هر اتفاق و جنايتي كه در جامعه رخ ميدهد با اظهار نظرهاي غير كارشناسانه ميگوييم حتماً آن آدم بيمار رواني بوده و سريع نتيجه ميگيريم فقط يك آدم رواني ميتواند جنايت كند.در صورتي كه بيماران سايكوتيك مثل اسكيزوفرني قادر نيستند نقشه بكشند. يعني براي انجام نقشههاي پيچيده نظم فكري ندارند. در جامعه آماري اصلاً چنين مواردي ثبت نشده. ممكن است كسي آني مرتكب عمل خلاف قانوني شده باشد اما جنايتها طبق نقشه و برنامهريزي اصلاً وجود ندارد. من بهعنوان كسي كه 38 سال است با اين بيماران كار كردهام از همه مردم ميخواهم اگر اتفاقي رخ ميدهد، بگذارند متخصصان درباره آن نظر دهند. با نظرهاي غير كارشناسانه حس بد به اين بيماران ندهيد. هر كدام از اين اظهار نظرهاي غير اصولي ميتواند حال بيمار را بدتر كند و آنها را بيشتر به كنج خانههايشان براند و گوشه نشينتر كند.با يك اتفاق به كل يك گروه انگ نزنيم.»
اما به عقيده دهباشي انگ زدايي به غير از رسانهها وظيفه همه افراد جامعه است: «اين بيماريها هم مثل ديابت و قند ميتواند كنترل شود و اما به خاطر شناخت اندك در اين زمينه، طبق برآوردهاي ما فقط 10 درصد براي درمان آنها مراجعه ميكنند. دلايل مراجعه نكردن، ترس از انگ و ناشناخته بودن بيماري است. در مورد بقيه بيماريها، بيمار و خانواده معمولاً از اطرافيان و جامعه همدلي دريافت ميكنند اما در رابطه با بيماران اعصاب و روان در خانوادهها اين طور نيست؛ فشار زياد در كنار فرايند درمان و هزينههاي آن، انگ و قضاوتهاي عجيب و غريب، گاه خانواده را هم از پا مياندازد. بنابراين خيلي از خانوادهها براي فرار از اين فشارها آن را پنهان ميكنند.در نتيجه محدود شدن روابط اجتماعي و خانوادگي و تنهاتر شدن اين خانوادهها را شاهد هستيم. خانوادهاي كه همه اعضايش افسرده هستند.»
زن 18 سال است از دختر بيمارش نگهداري ميكند. دختر 20 ساله بود كه فهميدند بيماري مزمن اعصاب دارد: «به ما گفتند اين بيماري تا آخر عمر با دخترت هست. بار بيماري اعصاب فقط بر دوش خانواده است. من دائماً از خودم ميپرسم بچه من بعد از مرگ من و پدرش چه كار كند؟ چه كسي از او مراقبت ميكند؟ در همه اين سالها حتي يك جا به او كار ندادند.»
دهباشي هم به اين نگرانيها اشاره ميكند: «ما پدر و مادرهايي در انجمن داريم كه 90 سالهاند، اما هنوز از فرزندشان پرستاري ميكنند و براي وضعيتش پس از مرگ خود نگرانند. اين وظيفه دولت است كه اگر براي افراد بازنشسته تسهيلاتي در نظر ميگيرد براي اين افراد هم تسهيلاتي در نظر بگيرد.»
بيش از 16 ماه است كه همهگيري كرونا و تلخيهايش را از سر ميگذرانيم و همچنين گزندگي تنهايي و انزوا را… اما تا حالا فكر كردهايد اگر قرار بود همه عمرمان اين طور زندگي كنيم چه ميشد؟ بيماران مزمن اعصاب و روان اما تقريباً همه عمرشان را اين گونه گذراندهاند. تغيير اين شرايط وظيفه ماست. اگر واكسن ميتواند ما را از كرونا نجات دهد ما هم ميتوانيم با درك بيشتر اين بيماران، آنها را از مشقت انزوا نجات دهيم.
- شنبه ۲۴ اردیبهشت ۰۱ ۱۷:۱۷ ۱۴ بازديد
- ۰ نظر